کاش که با هم باشیم
| ||
امروز روی دستم یک خط کشیدم . دیروز هم دو تا . و هفته ی قبل هم یکی . ماه پیش هم یادم می آید وقتی خط های آبی روی دستم را شمردم پنج تا بود . یک خط را هم اشتباهی کشیده بودم روی دستم که رویش را لاک غلط گیر گرفتم . جمعا می شود نه تا . حالا دستم را گرفته ام جلویم . نشسته ام رو به روی دیوار . دیگر چوب خط های غم هایم تمام شده و الان وقت تصفیه حساب است . رو به روی دیوار و به سفیدی رشک بر انگیزش نگاه می کنم مثل آسمان دل شکسته ی بیرون اشک می ریزم . آسمان غرش می کند و من اشک می ریزم . فریاد می کشد و من اشک می ریزم . داد می زند و من باز . . . . اشک می ریزم . فکر می کنم یا باید دست هایم را عوض کنم یا خودکاری جدید بخرم . چون دیگر نه دست هایم یاری می کند نه جوهر خودکار . دوست دار م دیگر هیچ دستی و یا هیچ جوهری و یا هیچ خطی یاری نکند . وشاید هیچ غمی .
پینوشت : شاید این خاصیت این روز های بارانی است که آدم دلش هری می ریزد و بعد اشک هایش هبوط می کند . شاید
یا مهدی [ سه شنبه 89/11/12 ] [ 5:11 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |